انتقام

سلام آتیش پاره خاله 

چطوری؟ 

شنیدم امروز مامان نازت رو خیلی اذیت کردی خاله ..... 

مامانی امروز رفته بود بیمارستان تا کارهای مشاوره جراحی اش رو انجام بده، برای همین هم باید خانم دکتر از شما یه نوار قلب می گرفت ... شما هم با شیطنت ها و ورجه ورجه کردنت ها حسابی از خجالتشون دراومدی و کاری که باید تو نیم ساعت انجام می شد به پنج ساعت کشید ... 

اینم سند شیطنت تو خاله جووون  

 

 

اینقدر مامانی رو خسته کرده بودی که حد نداشت ... منم قرار شد وقتی اومدی پیشمون برای انتقام گرفتن بابت کارهای امروزت دو تا گاز دلچسب ازت بگیرم .... 

فدای تو عسلم ... فقط 4 روز دیگه مونده ...

نظرات 1 + ارسال نظر
داستان قصه رمان عاشقانه چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:23 ق.ظ http://way.blogfa.com

تویی آن غرقه به خونی، که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا، تو حسین خون خدایی
سرت از پیکر پاکت، که لب تشنه بریده
بدنت را که به خاک، سیه ای کشته کشیده
به لب آب روان کشته ی لب تشنه که دیده
چه بود جرم و گناهت که مرمل به دم ایی

تن عریان تو خونین، به زمین در بر زینب
شده درلوج خون، غرقه مه عنبر زینب
نبود بی تو دگر تاب و توان یاور زینب
چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی

به برت خفته به خون قاسم و عبدالله و جعفر
به دم تیغ جفا کشته تو دیدی علی اکبر
نه سلاح ماند، نه علم مانده، نه عباس دلاور
همه یاران تو در کربلا گشته فدایی

نه سری در بدن تو که ببوسم سر و رویت
نه تو را نای و گلویی که زنم بوسه گلویت
نه گلابی که بشویم بدن غالیه بویت
نه لباسی زتو برجا نه سلاحی نه عبایی
نه لباسی زتو برجا نه سلاحی نه عبایی

تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی
تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی


ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان را بر شما و تمام شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد