-
یک سالگی
دوشنبه 19 آبانماه سال 1393 09:49
.... تولدت مبارک همه زندگیم ....
-
اولین عید
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 14:51
عروسک نازم امیدوارم سالهای سال زنده باشی و سلامت
-
لباس های عید
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 15:05
-
آتریسا و بره ناقلا
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 14:56
-
تولد مامانی
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1392 15:00
-
اولین سفر
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 15:24
-
چهل روزگی
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 09:49
-
یکماه
سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 14:02
یکماهگیت مبارک نازنینم ........
-
تولد بابا
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 23:00
امشب تولد بابایی بود ... و ما تصمیم گرفتیم طی یک اقدام یواشکی بابا را سورپرایز کنیم ... و نتیجه نهایی این شد که امشب ساعت 9 با به کیک و شمع های روشن رفتیم و تولد بابا رو جشن گرفتیم به گمونم فکر خوبی بود ...
-
شناسنامه
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 14:00
همیشه به خوشی عروسکم
-
بند ناف
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 12:00
سلام عزیز خاله امروز مامانی همین طور که داشت شما رو تمیز می کرد گفت بند ناف به یه مو بند شده و دقیقا همون موقع بند ناف شما جدا شد و افتاد ...
-
تصاویر
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 19:27
-
گزارش تولد
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 09:49
سلام فسقلی خاله شما امروز ساعت 9:49 صبح متولد شدید ...
-
خوش اومدی
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 09:49
سلام به جمع کوچولوی ما خوش اومدی خاله ... سرنوشتت زیبا نفس خاله ...
-
پایان انتظار
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 08:00
سلام عروسک خاله خوبی؟ این آخرین پستی که در زمان نبودنت می نویسم ... تا چند ساعت دیگه تو به جمع ما اضافه می شی ... من تو رو تو بغل مامانی می ذارم و .... گاهی فکر می کنم اگه خودم قرار بود تا چند ساعت دیگه صاحب یه بچه بشم همین قدر ذوق و استرس داشتم یا نه .... دلم می خواد برات کلی آرزوهای خوب بکنم .... امیدوارم زندگیت گرم...
-
سیسمونی (3)
شنبه 18 آبانماه سال 1392 11:32
-
سیسمونی (2)
شنبه 18 آبانماه سال 1392 11:25
-
سیسمونی (1)
شنبه 18 آبانماه سال 1392 11:15
-
شرح کار
شنبه 18 آبانماه سال 1392 09:58
سلام خاله خوبی؟ این چند روزی که گذشت حسابی خوب بود ... به مامانی کمک کردم و کل خونه رو تمیز کردیم ... به کوچولو تغییر دکور دادیم ... دیروز صبح زود هم با دوستای مامانی رفتیم بهشت زهرا ... (این قسمتش اصلا خوب نبود) ظهر هم با مامانی رفتیم آرایشگاه تا موهاش رو براش ببافن و خوشگلش کنن ... دیشب بعد از شام با مامانی نشسته...
-
انتقام
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 23:17
سلام آتیش پاره خاله چطوری؟ شنیدم امروز مامان نازت رو خیلی اذیت کردی خاله ..... مامانی امروز رفته بود بیمارستان تا کارهای مشاوره جراحی اش رو انجام بده، برای همین هم باید خانم دکتر از شما یه نوار قلب می گرفت ... شما هم با شیطنت ها و ورجه ورجه کردنت ها حسابی از خجالتشون دراومدی و کاری که باید تو نیم ساعت انجام می شد به...
-
شمارش معکوس
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 14:58
سلام قند و نبات خوبی خاله ؟ این روزها به طرز وحشتناکی گرفتاریم ... وسایل شما رو با کمک حاج بابا بالاخره فرستادم ... برای مامانی یه مهمونی گرفتم و دوستاش رو دعوت کردم ... فکر کنم خوشش اومد ... باور کن دارم تمام تلاشم رو می کنم تا چیزی کم و کسر نباشه ... امروز آخرین روز کاری مامانیه ... اگه خدا بخواد قراره بیشتر استراحت...
-
متولد آبان
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 12:00
سلام آباندخت من مهم نیست چه اسمی برات در نظر گرفته می شه ... مهم اینه که ماه آبان شروع شده و نوید اومدن تو رو می ده منتظر اومدنت هستم آباندخت خاله ...
-
عکاسی
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 10:00
مامانی با بابایی امروز رفتن آتلیه تا قبل از اومدن شما چند تا عکس یادگاری بگیرن ... به نظر من این یکی از قشنگترین عکس ها بود
-
هشت
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392 12:24
هشت ماهگی ات مبارک عروسکم ... من و ببخش بابت این روزها ... دارم تمام تلاشم رو می کنم تا شرایط رو برای اومدنت آماده کنم ...
-
هفت
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 14:47
هفت ماهگی ات مبارک عسلم ...
-
نامگذاری
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 00:00
سلام نفس خوبی خاله جونی؟ این روزها مدام دارم حرص می خورم ... آخه این مامان و بابایی شما هنوز هیچ اسمی برات انتخاب نکردن ... دیروز می گم مهم نیست هیچ اسمی انتخاب نکنید ... همون اسم پیشنهادی من رو بذارید بابایی فورا می گه باشه، چه اسمی ؟ منم می گم فلرتیشیا ... فقط فکر کنم باید دنبال یه گالیور نامی هم باشم ....
-
خوش قدم
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 12:21
سلام عسلم خوبی خاله جون ؟ امروز با مامان جونی شما بحث خوش قدم بودن شما بود ... نمی دونم شاید یه روزی بهت بگم که جریان چی بوده ... اما همین قدر بدون که که تو برای مامان و بابات خیلی خوش قدم بودی عزیزم ... و شاید روزی از این که بفهمی خبر وجودت از چه فاجعه ای جلوگیری کرد هزاران بار به خودت ببالی ...
-
فطریه
یکشنبه 20 مردادماه سال 1392 16:01
سلام قند و نبات چطوری خاله؟ امروز مامانی اومد پیش ما و فطریه رو داد که بذاریم رو هم و بدیم بره ... دیدم مقدار فطریه زیادتره .... می گم چرا اینقدر زیاد کنار گذاشتید؟ خواهری می گه گفتن فطریه رو سه نفره حساب کنید ................ الهی قربونت برم عزیزم ... امسال تو هم مشمول فطریه شدی ... کاش این روزهای انتظار زودتر تموم...
-
شش
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 23:23
شش ماهگیت مبارک نفس خاله ...
-
شکمو
شنبه 5 مردادماه سال 1392 10:33
سلام خانم طلا خوبی خاله؟ یکی دو روز پیش با مامانی رفته بودیم بیمارستان ... یه نی نی ناز دیدیم ... وقتی داشتیم بر می گشتیم خونه مامانی یه دفعه ای گرسنه اش شد ... بدبختانه چون ماه رمضون هم هست به مامانی خیلی سخت می گذره ... خلاصه هر چی کیف هامون رو زیر و رو کردیم هیچ برای خوردن پیدا نشد که نشد ... شما هم که شکمو مدام...