عمر

سلام نفس 

خوبی خاله ؟ 

امروز داشتیم با مامانی می اومدیم سر کار و همین جوری آروم آروم هم با هم حرف می زدیم ... 

به مامانی می گم این ظلم نیست که بچه نه ماه زندگی می کنه اما تو عمرش محسوب نمی شه ... یعنی شما هر زمانی که به دنیا بیای و کنار ما باشی تازه تقویم عمرت چاپ می شه و شروع می کنه به ورق خوردن ...  

این هم حسنه و هم عیب ... اصلا بی خیال ... مهم اینه که من عاشق توام خاله ...

حال شما؟؟

سلام گیس گلابتون 

خوبی خاله؟ 

این چند وقته روزهای شلوغی رو گذروندیم ... بابایی چند روزی رو مسافرت بود و مامانی چون تنها بود مهمون خونه ما شد ... خیلی خوش گذشت ... 

هر شب از مامانی خواهش می کردم شما رو با متعلقاتتون بده من تا تو تختم بخوابونمت اما مامانی می خندید و می گفت نمی دمش ... 

مامانی کلی ناراضی بود که هیچ  کدوم از لباساش دیگه قابل استفاده نیست به خاطر همین کلی خرید کردیم ...  

اوایل می گفتم مامانی ات داره زشت می شه اما این روزها کاملا برعکسه و مامانی داره هر روز بهتر و نانازی تر می شه ...  

خیلی دوست دارم خاله ...