سلام قند و نبات
خوبی خاله ؟
این روزها به طرز وحشتناکی گرفتاریم ...
وسایل شما رو با کمک حاج بابا بالاخره فرستادم ... برای مامانی یه مهمونی گرفتم و دوستاش رو دعوت کردم ... فکر کنم خوشش اومد ...
باور کن دارم تمام تلاشم رو می کنم تا چیزی کم و کسر نباشه ...
امروز آخرین روز کاری مامانیه ... اگه خدا بخواد قراره بیشتر استراحت کنه ... آخه ماشاالله مامان شما خیلی شیطونه ... اصلا آروم و قرار نداره
تقریبا همه چیز مرتبه و کار زیادی باقی نمونده ...
شمارش معکوس برای ما شروع شده خاله ... فقط 18 روز باقی مونده تا من تو رو تو بغلم بگیرم ...
ایشالا به سلامتی نی نی نازتون میاد تو بغل خاله مهربونش.
انقدر این نی نی زندگیتونو از این رو به اون رو میکنه که گاهی فکر میکنی وقتی نبود چجوری زندگی میکردین .
ایشاالله ...
یه حس عجیب غریبی دارم ها