-
دومین نی نی
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 11:02
سلام عزیز خاله خوبی جزغل؟ نی نی آقای فرهاد هم به دنیا اومد ... خوش به حالشون ... چشم انتظاری اونها هم تموم شد ... امیدوارم روزهای خوبی پیش رو داشته باشن ... تو سومین نی نی هستی که امسال توی این جمع متولد می شی عزیز خاله ...
-
عمر
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 10:00
سلام نفس خوبی خاله ؟ امروز داشتیم با مامانی می اومدیم سر کار و همین جوری آروم آروم هم با هم حرف می زدیم ... به مامانی می گم این ظلم نیست که بچه نه ماه زندگی می کنه اما تو عمرش محسوب نمی شه ... یعنی شما هر زمانی که به دنیا بیای و کنار ما باشی تازه تقویم عمرت چاپ می شه و شروع می کنه به ورق خوردن ... این هم حسنه و هم عیب...
-
حال شما؟؟
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 10:00
سلام گیس گلابتون خوبی خاله؟ این چند وقته روزهای شلوغی رو گذروندیم ... بابایی چند روزی رو مسافرت بود و مامانی چون تنها بود مهمون خونه ما شد ... خیلی خوش گذشت ... هر شب از مامانی خواهش می کردم شما رو با متعلقاتتون بده من تا تو تختم بخوابونمت اما مامانی می خندید و می گفت نمی دمش ... مامانی کلی ناراضی بود که هیچ کدوم از...
-
پنج
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 09:27
پنج ماهگی ات مبارک نازنینم ...
-
خاله جون
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 11:18
خاله جون قربونتم آی خاله بلا گردونتم آتیش سر قلیونتم خاله حرفامو گوش کن گرامافون و خاموش کن خاله حالم خرابه کارا نقش بر آبه خاله دلم گرفته یارم رفته که رفته خاله حرفامو گوش کن گرامافون و خاموش کن خاله جون قربونتم چاره کن غم و درد منو نگاه کن روی زرد منو خاله الهی فدات شم جای اشک چشات شم خاله چاره ندارم حالا از همه...
-
دختری یا پسر ؟؟؟
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 08:34
سلام نفس خوبی؟ بالاخره انتظار های ما دیشب تموم شد ... مامانی دیروز وقت سونوگرافی داشت ... قرار بود ساعت پنج بره و من از خود ساعت پنج گوشی تو دستم بود ... دیگه از دلشوره داشتم خل می شدم ... تا ساعت هشت که مامانی شما زنگ زد ... قبل از هر چیزی از سلامتیت پرسیدم و مامانی هم گفت خدا رو شکر سالمی ... وقتی پرسیدم حالا بگو...
-
اولین سفر
یکشنبه 9 تیرماه سال 1392 11:47
سلام نعنا و پونه خوبی ؟ اینجا همه خوبن ... مامانی آخر هفته یه مسافرت کوتاه سه روزه رفت ... چون نمی دونستیم که باید گواهی از پزشک بگیریم تو فرودگاه برای مامانی مشکل پیش اومد ... اما با کلی زحمت تونست قاچاقی شما رو سوار هواپیما کنه ... بعد از پیاده شدن هم چمدونشون رو اشتباهی می برن و کلی معطل می شن تا چمدون رو پس بگیرن...
-
یه خاله شرمنده
یکشنبه 26 خردادماه سال 1392 22:18
سلام قند و نبات خوبی؟ الهی خاله دورت بگرده، ببخشید این چند روزه انگار به جای بیست و چهار ساعت به چهل و هشت ساعت احتیاج داشتم تا بتونم کارهام رو راست و ریس کنم ... ای وای ببخشید یادم نبود شما کوچولویی و بعضی حرفها رو باید ساده تر گفت... منظورم این بود که وقت برای انجام کارهام کم بود ... اوضاع مامانی نازت خوبه ... فقط...
-
نی نی
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 10:06
سلام عزیز خاله خوبی جزغل؟ نی نی آقای دانیال چند دقیقه پیش به دنیا اومد ... خوش به حالشون ... چشم انتظاریشون تموم شد ... امیدوارم روزهای خوبی پیش رو داشته باشن ...
-
باز هم منتظر
شنبه 11 خردادماه سال 1392 14:20
سلام نفس خوبی خاله؟ الهی قربونت برم ... یه چند روزی عجیب گرفتار بودم نتونستم برات بنویسم ... ما همچنان در انتظار به سر می بریم ... امیدوار بودیم که امشب معلوم بشه شما چی هستی اما خواهری گفت زیاد منتظر نباشید احتمالا چند روز دیگه هم باید صبر کنید ... دیروز با مامانی رفته بودیم بیمارستان برای عیادت کسی ... ماشاالله با...
-
جنسیت
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 11:03
سلام عسلم خوبی؟ هنوز معلوم نیست شما دختری یا پسر ... خونواده ما کلا عاشق دختره خودم که دیگه نگو و نپرس ... همیشه دوست داشتم یه دختر ناز و تپل داشته و باشم٬ لباس های کوتاه تنش کنم و موهاش رو با کش های متفاوت ببندم ... براش کلی عروسک بخرم و اونم برام شیرین زبونی کنه ... آخه با پسرها نمی شه این کار ها رو کرد ... اما تو...
-
سه ماه تمام
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1392 20:52
سلام عزیز دلکم خوبی؟ سه ماهگیت مبارررررررررررررررررک جزغل
-
غربالگر
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 16:31
سلام جزغل نازنین دیروز مامانی تست غربالگری داشت ... والله ما که نمی دونستیم یعنی چی بعد آخرش به این نتیجه رسیدیم که حتما شما رو می خوان بذارن تو الک ... قرار بر این شد که من همراه مامانی باشم ... رفته بودیم بیمارستان ... وای چه جای ناز و قشنگی بود ... هوا بارونی بود ... با مامانی تو فضای باز نشسته بودیم روی نیمکت ها...
-
خاطرات یک جنین
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 10:28
تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه! اظهار وجود: هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1392 16:39
سلام عزیزکم خوبی؟ دیروز رفته بودم دیدن یکی از دوستان قدیمی ... خیلی وقت بود ندیده بودمشون ... سعی کردم با وجود وقت کم کلی اطلاعات جمع کنم ... کلی راجع به شما حبه انگور صحبت کردیم ... کلی نگران مامانی شدیم ... قرار شد حواسمون رو یشتر جمع کنیم ... در ضمن قرار شد حواسمون به مامانی باشه که اضافه وزن زیاد نداشته باشه که تو...
-
لیست کردن کارها
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1392 14:12
سلام خاله خوبی؟ از اونجاییکه سالها است تو خانواده بچه ای به دنیا نیومده من اطلاعاتم در حد صفره ... مجبورم در حد مرگ از گوگل استفاده کنم ... سرچ امروز مربوط به وسایل شما یعنی همون سیسمونی بود ... کل وسایل شد سه صفحه کامل و این مساوی بود با سردرد گرفتن خاله حضرتعالی ... و من تازه فهمیدم واسه توی جزغل خیلی کارها برای...
-
درد و دل
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 10:25
سلام جزغل نازم خوبی؟ من زیاد خوب نیستم٬ راستش رو بخوای برای کاری روزها و سالها برنامه ریزی کرده بودم ... اما همه چی بهم ریخت ... دلم برای خودم سوخت ... نمی دونم شاید دلم بیشتر برای تنهاییم سوخت ... به هر حال دیگه گذشت جزغلکم ... مطمئن باش تا جایی که از دستم بر بیاد سعی می کنم نذارم این شرایط برای تو پیش بیاد ...
-
۱۰ هفتگی
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 10:14
سلام نفس خاله خوبی؟ دیروز مامانی رفت پیش دکتر ... دکتر مهربون گفته بود همه جیز مرتبه .. اما مامان باید یکی دو تا از آزمایش هاش رو ری چک کنه و در ضمن یه تست غربالگری هم برای شما جزغل محترم نوشته که باید تو هفته دیگه انجام بشه ... در ضمن دیروز خاله خانم محترم و دایی و زندایی از حضور شما مطلع شدن ... خداییش اگه به من بود...
-
سخت و طولانی
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 15:44
سلام جزغل نازنین خوبی خاله؟ هفته ها داره سخت و طولانی می گذره ... مامانی هنوز هم حالش بده ... قراره فردا بره پیش دکتر تا هم از سلامتی خودش مطمئن بشیم هم شما فنچولک دوست داشتنی و عزیز ...
-
یه حرف
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 10:08
سلام عزیز خاله خوبی؟ امروز می خوام یه حرف کوچولو بگم جزغل خاله می دونی مهمترین عضو بدن ما آدمها کجاست؟؟؟؟؟؟ هر کسی یه نظر و عقیده ای داره٬ یکی ممکنه بگه چشمها٬یکی بگه دستها٬ قلب ... اما تنها یه عضو تو بدن هر آدمی از بقیه مهمتره اونم شونه های هر آدمه ... تو زندگی ما آدم ها گاهی لحظاتی پیش می یاد که دنبال شونه ای برای...
-
اعتراف
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 10:51
سلام عزیزکم ... خوبی؟ امروز می خوام یه اعترافی بکنم .... ما حضور تو رو هنوز به کسی اعلام نکردیم ... بعنی فقط یه تعداد خیلی خیلی محدودی از وجود تو اطلاع دارن ... ترجیح دادیم تو یه کمی بزرگتر بشی بعد این خبر رو به همه بدیم ... من سر کارم یه همکاری دارم که دقیقا رو به روم می شینه ... این خانم تا اواسط تیرماه به سلامتی...
-
۱۳۹۲/۰۲/۰۲
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 10:45
سلام جزغل خاله خوبی؟ امروز اصلا حواسم به تاریخ نبود ... اومدم برای تحویل تعدادی از اوراق نامه بنویسم موقع تاریخ زدن دیدم اعداد مرتب پشت سر هم ردیف شدن ... تو هم مثل خودم متولد سالی هستی که به ۲ ختم می شه ... دروغ چرا این روزها خیلی دوست دارم دنبال وجوه اشتراک خودم و خودت باشم ... ناسلامتی خاله و خواهرزاده هستیم دیگه...
-
اردیبهشت
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1392 12:19
سلام خاله خوبی؟ امروز اول اردیبهشته ... یعنی دومین فصل بهار ... تو چون متولد پاییز خواهی بود احتمالا عاشق همون فصل هستی ... راستش نمی دونم ولی اغلب آدمهایی که دیدم عاشق فصلی هستن که توش متولد شدن ... مثلا من عاشق بهارم و احتمالا تو عاشق پاییز ... نمی دونم شاید هم نه ... به هر حال امروز اولین روز یه ماهه جدیده ... ماهی...
-
این روزها
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1392 10:48
سلام جزغل عزیز این روزها هوا کاملا بهاریه ... می دونی خاصیت هوای بهار نا متعادل بودنشه ... یعنی یه لحظه هوا آفتابیه٬یه لحظه بارون می یاد٬ یه لحظه هوا گرم می شه و گاهی هم یه دفعه سرد می شه ... حال و هوای منم این روزها عجیب بهاری شده ... یه روز دلشوره می گیرم و نگرانم٬ روز بعد یه حس دیگه دارم و ترجیح می دم سکوت کنم این...
-
جزغل
شنبه 24 فروردینماه سال 1392 10:15
سلام عزیز خاله خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ اون جا همه چی آرومه؟ می دونی اینجا کسی وقت نداره به اسم تو فکر کنه راستش یه موضوع هایی پیش اومده که ... بگذریم ... من خودم یه اسم برات انتخاب کردم از الان تا زمانی که بیایی پیشمون من اسمت رو می ذارم جزغل ... جزغل دوست داشتنی خاله پنجشنبه کل خونه ویروون بود ... یه دنیا کار داشتم٬ سعی...
-
۷ هفته
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 13:16
سلام خاله جونی همین الان معلوم شد که تو ۷ هفته شدی ... دلم داره پر می زنه برای آبان ماه ... پاییز و زمستون امسال تو به جمع ما اضافه می شی و این یعنی اوج خوشبختی ... فقط کاش ... امیدورام سالم و سلامت باشی ...
-
همچنان در بی خبری
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1392 13:57
سلام خاله جونی ... ما اینجا خوبیم اما همچنان از تو بی خبریم ... مامانی فردا صبح می ره دکتر و ما منتظر شنیدن یه خبر خوب از تو هستیم ...
-
آغاز
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 12:25
سلام خاله خانومی هستم ... این اولین پستی که دارم برات می نویسم ... آخه من تازه دیروز ساعت ۵:۲۷ دقیقه عصر فهمیدم که تو هستی ... همیشه فکر می کردم روزی که بفهمم خاله شدم اون روز قشنگترین روزه ... اما راستش رو بخوای دیروز حال غریبی داشتم ... هنوز هم گیج می زنم ... حتی درست نمی دونیم که تو چند روز یا چند هفتته ... سعی می...